rayatelhoda



کتاب <<تو شهید نمی شوی>> روایت هایی از حیات جاودانه شهید مدافع حرم، شهید محمودرضا بیضایی، از جمله آثار انتشارات راه یار است که از سوی مخاطبان در ماه های گذشته با استقبال خوبی همراه بوده است. این اثر اخیراً از سوی این ناشر به چاپ هجدهم رسید.

<<تو شهید نمی شوی>>، روایت های احمدرضا بیضای، برادر شهید از فراز و فرودهای یک زندگی با برکت، کودکی و نوجوانی، مسجد و مدرسه تا دانشگاه و پادگان، تبریز تا تهران و از تهران تا شام است.

در معرفی این کتاب آمده است: <<تو شهید نمی شوی>>، روایت هایی از حیات جاودانه شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی به قلم برادرش احمدرضا است. محمودرضا که به آرمان جهانی امام خمینی(ره) یعنی تشکیل حکومت جهانی اسلام می اندیشید، مطالعات دینی و ی اش تعطیل نمی شد و با زبان عربی و لهجه های عراقی و سوری آشنایی داشت. با آغاز جنگ در سوریه از سال 1390 برای یاری جبهه مقاومت و دفاع از حریم آل الله(ع) عازم سوریه شد. او در آخرین اعزامش که دی 1392 بود، به یکی از یاران نزدیکش گفته بود این سفرش بی بازگشت است.

سرانجام در 29 دی 1392 همزمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم(ص) و امام جعفرصادق(ع) در منطقه <<قاسمیه>> دمشق در مقابله تروریست های تکفیری به شهادت می رسد.

شهدای مدافع حرم , کتاب و ادبیات ,

در یکی از این خاطرات درج شده در این کتاب، روحیه شهید برای خدمت رسانی به محرومین چنین توصیف شده است:

میدان انقلاب سر خیابان کارگر جنوبی با هم قرار داشتیم. یک پراید سفید رنگ داشت که آن روز با همان آمد سوار شدم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. همیشه می نشستم توی ماشین و بعد روبوسی می کردیم. آن روز موقع روبوسی دیدم چشم هایش سرخ است و سر و ریشش پر از خاک از زور خواب به سختی حرف می زد؛ حتی کلمات را اشتباه ادا می کرد. مرتب دستش را می کشید روی سرش. به زور چشم هایش را باز نگاه داشته بود.

گفتم: چرا اینطوری هستی؟

گفت: سه چهار روز است درست نخوابیده ام و خانه هم نرفتم.

گفتم: بیابان بودی؟

گفت: آره

می دانستم دوره آموزشی برگزار کرده است، گفتم خوب این طوری درست نیست زن و بچه هم حق و حقوقی دارند. چرا خانه نرفته ای؟

-گفت بعضی از اینهایی که مهمان ما هستند(منظورش نیروهای مقاومت بود) خیلی مستضعف هستند. طرف کاپشنش را فروخته آمده چطور اینها را ول کنم بروم توی خانه بخوابم؟ .

در پشت جلد این کتاب آمده است: ماندن در تهران برایش به معنی ماندن در میانه میدان و برگشتن به تبریز، به معنی پشت میز نشینی و از دست دادن فرصت خدمتی بود که برای آن، نیروی قدس را انتخاب کرده بود. بعد از اینکه در تهران، تشکیل خانواده داد، در جواب برادری که به او پیشنهاد کرده بود خانواده اش را بردارد و برود تبریز زندگی کند، گفته بود: <<تو شهید نمی شوی>>.

احمدرضا بیضایی پیش از این درباره نگارش این کتاب گفته بود: کار نگارش این کتاب به فاصله چهار روز بعد از شهادت این شهید بزرگوار، شروع شد. ابتدا قرار نبود که یاداشت ها به صورت مکتوب گردآوری شود، بلکه هدف انتشار به صورت یادداشت های کوتاه در شبکه های اجتماعی و با نیت زنده نگاه داشتن یاد و نام شهید و تبلیغ جبهه مقاومت و همچنین آگاه سازی افکار مردم از وقایع جنگ سوریه بود.

کتاب <<تو شهید نمی شوی>> در 150 صفحه و تیراژ 1500نسخه از سوی انتشارات <<راه یار>> عرضه شده است و علاقمندان جهت تهیه آن علاوه بر کتاب فروشی ها می توانند به واحد فروش دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی واقع در میدان انقلاب اسلامی، خیابان 16آذر، روبروی پورسینا، پلاک 60، حسینیه هنر یا سایت های manvaketab.ir و bookroom.ir مراجعه و یا نام کتاب را به شماره 09199038270 پیامک کنند.

منبع:تسنیم


هیأت رایةالعباس(ع) در گفت وگویی با اشاره به برنامه های جهادی و خدمات رسانی این گروه اظهار داشت: در ماه های اخیر با شناسایی های صورت گرفته برای کمک رسانی در شهرستان فراشبند استان فارس متمرکز شدیم. در منطقه دهرم این شهرستان مشکلات متعددی به دلیل راه نامناسب و همچنین دوری از بخش و دهستان وجود داشت که تمرکز خدمت رسانی های ما در این حوزه مصروف شد.

ساخت۲۰ خانه مسی ۶۰ متری برای نیازمندان

وی با اشاره به اینکه مشکلات زیرساختی در این منطقه بسیار مشهود است، تصریح کرد: متاسفانه با خانمی مواجه شدیم که سالیان سال در یک چادر زندگی می کرد. بنابراین تصمیم گرفتیم به صورت اولویت دار احداث ۲۰ خانه مسی ۶۰ متری را آغاز کنیم. الحمدلله ۲ واحد مسی روز پنجشنبه ۲۷ آذرماه تحویل مردم شد و روند ساخت باقی خانه ها نیز ادامه دارد.

خیرین کمک کنند تا کار تمام شود

فرجی اضافه کرد: برای ساخت این منازل مسی و مدارس بیش از ۲ میلیارد تومان پول نیاز است که الحمدلله تاکنون با کمک مردم و خیرین بخشی از آن تأمین شده است. مردم و خیرین برای مشارکت در این طرح ها می توانند کمک های نقدی خود را به حساب ۳۰۰ -۶۰۶۰۶۲۰-۷۵۸-۱۸۱۳ بانک انصار به نام گروه جهادی فطرس واریز کنند.

مرحله دوم کمک ها با کار برای اشتغال زایی

مسئول گروه جهادی فطرس هیأت رایةالعباس(ع) گفت: در این منطقه خاک حاصل خیزی وجود دارد، اما به دلیل مشکلات زیرساختی مانند نبود سردخانه، مردم روستا نمی توانند محصولات کشاورزی خود اعم از گوجه فرنگی و سیفی جات را به موقع به دست بازارهای هدف برسانند. بعد از برنامه های عمرانی ساخت منازل بنا داریم در سال آینده برای اشتغال زایی این مردم نیز کار جهادی داشته باشیم.

وی گفت: هم اکنون به دلیل مشکلات کرونایی امکان برپایی اردوی جهادی را نداریم، اما قطعا با رفع این مشکلات از توان جسمانی افراد نیز در این پروژه ها استفاده می کنیم.

خانه ها یک ماه و نیم دیگر تحویل می شود

فرجی در پایان خاطرنشان کرد: ان شاءالله خانه های برنامه ریزی شده تا یک ماه و نیم آینده تکمیل و تحویل مردم خواهد شد، اما به دلیل زمان بر بودن روند اداری مدارس، ساخت آن ها تا مهرماه سال آینده تکمیل خواهد شد تا دانش آموزان با رفع کرونا در مدرسه های جدید به تحصیل بپردازند.

منبع:فارس


دختر جوان وقتی از خواب بیدار شد، نفهمید ماجرای آنچه در رویا دید، چه بود. چادر را روی سر انداخت و رفت خانه زنی که در شهر به مذهبی بودن شهره بود.

برای آن خانم تعریف کرد: نوری را از آسمان به دامنم فرستادند، اما نتوانستم آن را نگه دارم و دوباره به آسمان برگشت. خانم گفت: خدا فرزندی به تو خواهد داد که مقام بالایی به دست می آورد.

دختر جوان به خانه آمد و مدتی بعد فهمید خدا فرزندی به آنها داده است. اول ماه رمضان، کودک متولد شد و نامش را احمد گذاشتند. نان حلال پدر و صفا و سادگی مادر بر نهاد احمد اثر کرد. مدرسه می رفت که شنید استاد مرتضی مطهری برای سخنرانی به شهرشان بهشهر آمده است. با خانواده پای سخنرانی شهید مطهری نشست و این استاد اخلاق دقایقی از ظلم و فساد دستگاه پهلوی سخن گفت.

وقتی احمد به خانه برگشت گوشه ای نشست و شروع کرد به اشک ریختن.

مادر تعجب کرد و علتش را پرسید. احمد گفت: بعد از شنیدن این صحبت ها دیگر دوست ندارم درس بخوانم و کاره ای شوم تا در این حکومت فاسد بخواهم خدمت کنم. با هزار زحمت اما بالاخره رضایت داد برود و امتحاناتش را بدهد.

کم کم نوجوانی او طی شد و شروع دوره جوانی اش مصادف شد با مبارزه علیه آنچه احمد را در اطرافش آزار می داد. حالا با نام مردی آشنا شده بود که عَلَم نابود کردن طاغوت را بلند کرد. همان مردی که سال ها بعد به قدری احمد مرید او شده بود که می گفت: اگر روزی امام خمینی بگوید سربازان من نفس نکشند، بدون هیچ سوالی امرش را اطاعت خواهم کرد.

احمد در فعالیت های انقلابی جزو افراد موثر بود و حتی یک بار نزدیک بود به همین خاطر شهید شود اما توانست از دست ماموران شهربانی فرار کند و فقط تیری به پایش اصابت کرد.

انقلاب پیروز شد و احمد خیلی دوست داشت به صف مبارزه علیه اسراییل ملحق شود. می خواست خود را به فلسطین برساند که ماجرای شهر گنبد و تشنج ضدانقلاب در غرب کشور پیش آمد. احمد جزو اولین کسانی بود که خود را به کردستان رساند و آنجا مجروح هم شد

همان ایام توانست در دانشگاه مشهد قبول شود، اما تصمیم گرفت برود سربازی. زیرا فکر می کرد در آن مقطعاز تاریخ کشورش باید آموزش سلاح و تیراندازی ببیند.

با شروع جنگ تحمیلی، احمد این بار جهاد را در جنوب کشور ادامه داد و حتی به همسرش گفته بود نمی توانم زمان زیادی کنارت باشم. بالاخره در ۵ اسفند سال ۶۲ احمد مولاییکوائیدر عملیات والفجر ۶، منطقه دهلران به شهادت رسید و پیکر پاکش در بهشت فاطمه شهرستان بهشهر به خاک سپرده شد.

منبع:فارس


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گهوارک کتابخانه عمومی محمد تقی کریم پور ehsanofarzan گاتاهای | بزرگترین مرجع شعر وبلاگ شخصی محسن آزموده طراحی سایت / سئو سایت / تبلیغات گوگل پرسشنامه استاندارد مرکز مشاوره آویژه امینـ نویسـ newcooking